پدری چهار تا از بچه های خودش را برد توی اتاق و گفت این جا را مرتب کنید تا من برگردم. می خواست ببینه هر کدومشون چی کار می کنه، خودش هم رفت پشت پرده. از اونجا نگاه می کرد می دید و کارهاشون رو می نوشت توی یک کاغذ که بعد برای خودش حساب و کتاب کنه ...
:: موضوعات مرتبط:
مذهبی ,
مهدویت ,
,
:: برچسبها:
داستان های کوتاه و زیبا درباره امام زمان ,
امام زمان ,
مهدویت ,
زیرک و خنگ ,
,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
:: ادامه مطلب